دیسکانت و کلاوسولا
وقتی آهنگساز به بخشی از آواز اصلی میرسید که برای یک حرکت ملیسماتیک مناسب بود، برای بخش تنور نیز حرکتی ریتمیک در نظر میگرفت و از نتهای زیر با سرعتی بیشتر در این بخش از آواز استفاده میکرد. این شیوه نگارش را دیسکانت مینامند و بخش از ارگانوم که این اتفاق در آن رخ میداد، کلاوسلا نام داشت.
موتت
در قرن سیزدهم بخش های بالایی بسیاری کلاوسولاها با واژه هایی مستقل نوشته می شدند. دوپلوم در اینجا نام موتتوس به خود می گیرد ( از واژه فرانسوی mots به معنای «واژها») و به این ترتیب، قطعه بسیار پر طرفدار و مردم پسند به نام موتت شکل می گیرد.
بسیاری از موتت ها برای اجرای در خارج کلیساها بودند و بنابراین متونی غیر مذهبی داشتند. در بالای یک کلاوسولا- که احتمالا از یک اُرگانوم دوصدایی برگرفته شده بود- بخشی سومی با نت هایی سریع تر می توانست افزوده شود. این بخش واژهایی کاملامستقل داشت و گاه حتی به زبان دیگر بود. جالب است بدانید ترپلوم از لحاظ موسیقایی باید با تنور ( که اکنون به جای آن که خوانده شود نواخته میشد) یا دوپلوم هماهنگ میشد، اما لزومی نداشت با هر دو آنها مطابق باشد و تنظیم شود. این شیوه تصنیف موسیقی گاهی به آکوردهای بسیار ناخوشایند منتهی می شد. تصنیف یک قطعه به این شکل با لایه ای مختلف متوالی که گاه هر یک از آنها به وسیله یک آهنگ ساز ساخته میشد از ویژگی های شاخص موسیقی قرون وسطا است.
مَس(mess,mass)
مس به مناسب های گوناگون مذهبی مانند عید های مذهبی درروز شمار کلیسا اجرا میشد و بسته به نوع مناسبت، داری بخش های ویژه ای بود.این نوع موسیقی تا چندین قرن جایگاه مهم داشت و الهام بخش برخی ازبزرگترین آثار کُرال بوده است.
یک مس پنج قسمت اصلی دارد:
از دیگر انواع موسیقی در سده های میانه میتوان به پسوم یا پسالم (psalem)، رکوئیم (مس دریادبود مردگان) اشاره کرد.
کانداکتوس
نوع دیگریاز قطعات که توسط آهنگسازان نتردام رواج داده شد، کانداکتوس بود. این قطعه، دست جمعی بود و برای همراهی با صدای کشیش، هنگامی که در کلیسا حرکت می کرد نوشته میشد.
در نگارش کانداکتوس به جای آنکه بخش تنور از آواز اولیه گرفته شود آهنگساز خود آزادانه این قسمت را تصنیف می کرد و بالای این خط تنور، یک، دو و یا سه بخش آوازی می افزود که معمولا به شیوه نت در برابر نت بود.
بر خلاف موتت، کانداکتوس متن خواندنی کاملا یکسانی در بخش های آوازی داشت. یکی از شرگرد های جالبی که آهنگسازان، به خصوص در کانداکتوس، به کار می بستند «تبادل صدایی» بود. بخش هایی از آهنگ یا حتی جمله های کامل میان بخش های صدایی رد و بدل می شدند. کانداکتوس نیز مانند موتت به خارج کلیسا راه یافت تا قطعه ای غیر مذهبی شود.
ایزوریتم
وقتی کانتوس فیریموس، الگوی کاملاً ریتم داری گیرد و بارها و بارها در طول قطعه تکرار شود( شبیه به کاری که آهنگسازان نتردام با نت های تِنور در کلاوسولا انجام می دادند) به این تکنیک ایزوریتم(isorhythm) یا ریتم همسان شناخته میشود.
هوکِت
دیگر تکنیک مطرح قرون وسطا هوِکت است، هوکِت در واقع واژه ای به معنای سکسکه است، ملودی به عبارات بسیار کوچکی حتی تا حد نت های جدا از هم تفکیک می شود و درمیان این قسمت ها سکوت هایی قرار می گیرند. هوکِت معمولا میان دو صدا یا ساز تقسیم می شود و به این ترتیب گفت و گویی سنکُپ دار و قابل توجه میان آن دو صورت می گیرد.
سبک فُوبوردن
در شیوه ی انگلیسی استفاده از فوبوردن بسیار جلب توجه می نماید زنجیره ای از آکوردها که دارای فاصله های سوم وششم هستند. سوم های این آکوردها نیز از این جهت که در بالاترین بخش صدایی حرکاتی ملودیک ارائه می دهند قابل توجه اند و این بخش غالبا به تقلید از نت های آکورد پایین خودش نیز می پردازد.این موسیقی بیشتر به سوی بافت نرم تر و ظریف تر دوره ی رنسانس متمایل است. موتت دانستایل بر مبنای تنوری که از آوازی اولیه برگرفته شده باشد تصنیف نشده،بلکه به شکلی آزاد نگاشته شده است.
دیدگاه ها (0)